من و تو
چه زیبا حرف میزنی ؟ تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن
از زاویه تو … آها دیدم
چه زیبا حرف میزنی ؟ تو می گویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن
از زاویه تو … آها دیدم
دلتنگــــی پـیــچـیـــــــــده نـیـســتــــــــ . . . !
یــــکـــــــ دل . . . !
یــکـــــــ آســـــمـــــان . . . !
یــکـــ بــــــغـــــض . . . !
و آرزو هـای تـــرکـــــــ خـــــــورده . . . !
بــه هـمــیـــن ســـــــادگـــــــی
گفته باشم …
من درد میکشم اما تو چشمهایت را ببند،
سخت است بدانم میبینی و بی خیالی …
تویی که روزگاری برایم درمان بودی ..
یه نگاه به کفش های قشنگت کن دو عاشق ؛
دو یار که بدون هم جایی نمیرن با هم خاکی میشن
با هم میرن زیر بارون؛
اگه یکی فدا شد دیگری هم فدا میشه ؛
کاش آدمها از کفشاشون یاد میگرفتند رسم وفاداری و عشق رو
به سلامتی اون دختری
که سردی دستاشو با گرمای بخاری ماشین یه بچه پولدار عوض نمیکنه
به سلامتی اون پسری
که وقتی یه دختر ناز خوشگل تو خیابون می بینه
سرش رو بندازه پایین بگه هر چی هم که باشی انگشت کوچیک یه عشق خودم نمیشی....
همیشه بهم میگفت زندگیمی....
وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟
گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....
ارزوی من ماندن اوست ...
خدایا اگر ارزوی او رفتن من است ...
ارزوی او را براورده کن ...من جز ارزوی او ارزویی ندارم ... !!!
می خواهم از داستان علاقه ام به تو بنویسم ...
یکی بود یکی
.
.
.
...بی خیال !!!خلاصه اش میشود اینکه دوستت داشتم و نفهمیدی ... !!!
بعد سال ها آوارگی ...
دیروز خدا رو دیدم
گفتم ببین چه بر سرم آورده ای ... !
آهی كشیدو پرسید : " سیگار داری؟؟؟
پاكت سیگار رو گرفتم سمتش و گفتم :"بردار.
من زنــــــم !!
سخت عاشق میشــم !!
ولی وای به روزی که عاشق شـــم ♥...
با دریـــل هم نمیتونیــن عشق رو ازم بگیـــرین♥ ...
به درد هم اگر خوردیم قشنگ است
به شانه یار هم بودیم قشنگ است
در این دنیا که پایانش به مرگ است
برای هم اگر مردیم قشنگ است
تنهـــــــایی های من
دو نفـــــــره است…
یـــــــــا با تــــــــو
یـــــــا با خیـــــال ِ تــــــــــو…
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .
من می بافم و تو می بافی ، من برای تو کلاه تا سرت را گرم کند
، تو برای من دروغ تا دلم را گرم کنی .
شانس یکبار در خونه آدم رو میزنه…
ولی بد شانسی دستش رو از رو زنگ ور نمیداره…
بدبختی هم که کلید داره هر وقت بخواد رسما میاد تو !
کبریتهای سوخته هم روزی درختهای شادابی بوده اند مثل ما که روزگاری می خندیدیم قبل از اینکه عشق روشنمان کند !